منحنی قامتم،قامت ابروی توست
خط مجانب برآن،سلسله گیسوی اوست
حدرسیدن به او،مبهم وبی انتهاست
بازه تعریف دل،درحرم کوی دوست
چون به عددیک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهدقامت دلجوی توست
پرتوی خورشیدشد مشتق ازآن روی تو
گرمی جان بخش اوجزئی ازآن خوی توست
بی تووجودم بودیک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
یک قطره شوق،
یک قطره شادی،
برای آبی شدن رنگ آسمون،
یک قطره امید،
یک قطره باور،
برای رها شدن روح چشمه،
یک قطره لبخند،یک تبسم،
برای رویا شدن خواب عاشق،
یک قطره دوستی برای برگ های سبز سپیدار،
یک قطره پروازبرای بال های مشتاق پروانه،
یک قطره نسیم برای رسیدن قاصدک،
برای من قطره ای سپید ازرنگ شب،
قطره ای برای یک آغاز بیاور.
نمیدونم الان باید چی بگم!همیشه ازحرف زدن رسمی بدم میومد.دلم میخواست حرف هاموراحت بزنم.همونی که تودلمه بگم...فکرمیکنم اینجوری احساس آدم باهاش منتقل میشه تا اینکه با هزارتا تشریفات حرفت رو بزنی آخرشم طرف نفهمه چی گفتی...اینجور حرف زدن رو من بی احترامی یا بی ادبی نمیدونم بلکه حس میکنم ازروی صمیمیت واحساساته که آدم حرفش رو همونجوری که توی دلش هست بگه.....پس خیلی راحت به همه تون میگم:عیدتون مبارک.امیدوارم هرچی ازخدامیخواین اگه به صلاحتون هست هرچه زودتربهتون بده.....موفق باشید
کاش بیایم برای بی پناهاسایبون باشیم
بادلای دل شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبوناکمی حرمت بذاریم
احترام دلای شکسته رونگه داریم
کاش به مهربون ترادین مون واداکنیم
سهم خوشبختی مون ووقف بزرگ تراکنیم
کاش یه کاری بکنیم که خستگی هادربشه
مرهمی بشیم که زخم آدمابهتربشه
کاش که شاخه ی درخت زندگی رونشکنیم
هفته ای یه باربه بهغبونامون سربزنیم
کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دس پرنده های بی پناه وبگیریم
توی آسمون بریم دامن ماه وبگیریم
کاش بامهربونی مون غصه هاروکم بکنیم
رشته های عشق وتاهمیشه محکم بکنیم
کاش بشینیم پای صحبت اوناکه بی کسن
اگه درددل کنن به آرزوشون می رسن
کاش توعصری که همش سنگیه وآهنیه
بگیم ازچیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوزدیرنشده قدرهم وخوب بدونیم
نکنه دیربشه تاابدپشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع زیادمون نره
آدمی چه بدباشه چه خوب باشه مسافره
SIXTEEN:When you're on the phone with them late at night and they hang up, you still miss them even when it was just two minutes ago.
FIFTEEN:
You read their Texts and Ims Over and over again.
FOURTEEN:
You walk really slow when you're with them.
THIRTEEN:
You feel shy whenever they're around.
ELEVEN:
When you think about them, your heart beats faster but slower at the same time.
TEN: earn money!
You smile when you hear their voice.
NINE:
When you look at them, you can't see the other people around you, you just see him/her.
EIGHT:
You start listening to slow songs while thinking about them.
SEVEN:
They're all you think about.
SIX:
You get high just from their scent.
FIVE:
You relize you're always smiling when you're looking at them.
FOUR:
You would do anything for them, just to see them.
THREE:
While reading this, there was one person on your mind this whole time.
TWO:
You were so busy thinking about that person, you didnt notice number twelve was missing
ONE:
You just scrolled up to check & are now silently laughing at yourself.
راه رفتن بیاموز،زیراراه هایی که می روی جزیی ازتومی شودوسرزمین هایی که می پیمایی برمساحت تواضافه می کند.
دویدن بیاموز،چون هرچیزراکه بخواهی دوراست وهرقدرکه زودباشی،دیر.
وپروازرایادبگیرنه برای اینکه اززمین جداباشی،برای آنکه به اندازه فاصله زمین تاآسمان گسترده شوی.
من راه رفتن راازیک سنگ آموختم،دویدن راازیک کرم خاکی وپروازراازیک درخت.
اماسنگی که دردسکون راکشیده بود،رفتن رامی شناخت وکرمی که دراشتیاق دویدن سوخته بود،دویدن رامی فهمیدودرختی که پاهایش درگل بود،ازپروازبسیارمی دانست!
آنهاازحسرت به دردرسیده بودندوازدردبه اشتیاق وازاشتیاق به معرفت.
وقتی رفتن آموختی،دویدن بیاموز.ودویدن که آموختی،پروازرا
راه رفتن بیاموززیراهرروزبایدازخودت تاخداگام برداری.دویدن بیاموززیراچه بهترکه ازخودت تاخدابدوی.وپروازرایادبگیرزیرابایدروزی ازخودت تاخداپربزنی.
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس وچندتااز دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار!
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"
های راحتی زن جواب داد : لباس جواب زن خیلی جالب بود. رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم